انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه (2)


 

نويسنده:محمد صادق مزينانى




 

نقش زمان و مكان در طرح مسأله
 

حال كه روشن شد، جستار ولايت فقيه، به معناى رهبرى سياسى، پيش از علامه نراقى، مطرح بوده، بايد ديد كه چرا فقيهان شيعه، پيش از نراقى، به گونه گسترده از آن سخن نگفته‏اند و پرسش ديگر اين كه چرا نراقى، به شيوه پيشينيان، رفتار نكرد و به كاووش و بررسى در اين مقوله پرداخت و دامنه آن را گستراند و رساله‏اى را به آن ويژه ساخت؟
در اين كه چرا پيشينيان، به اين مقوله مهم، به شرح نپرداخته و زواياى اجتماعى سياسى آن را به درستى نشكافته و نقش محورى آن را ننمايانده‏اند، مى‏توان دليلهاى گوناگونى ارائه داد:
اين بحث، يك بحث حكومتى است، تا حكومتى نباشد، تا سرزمينى در اختيار پذيرفتگان اين‏نظريه نباشد، زمينه علمى و فكرى و شوق و ذوق و علاقه پرداختن به همه زواياى آن وجود ندارد .
عالم دينى، صاحب نظريه و فكر و انديشه، وقتى زمينه طرح بحثى را آماده ببيند، بحث را كالبد شكافى مى‏كند و از گوناگون زوايا به بررسى مى‏پردازد و به علاقه‏مندان، ارائه مى‏دهد. وقتى زمينه طرح بحثى نباشد، خود به خود، در سينه‏ها و در كتابها مى‏ماند و مجال عرضه نمى‏يابد.
حال اگر بر نبود زمينه فكرى و علمى، دستهايى، قدرتهايى، حاكمانى، صاحبان انديشه‏اى، كه وابستگى به طبقه حاكمه دارند و از آن جا ارتزاق مى‏شوند، افزوده شود و نگذارند فكرى مجال شكوفايى بيابد، روشن خواهد شد كه بر سر اين فكر و انديشه، چه خواهد آمد؟
نظريه ولايت فقيه، از نظريه‏هايى است كه چنين سرنوشتى داشته است. نه زمينه فكرى آن در زمانهاى گوناگون، آن‏گونه كه بايد و شايد آماده بود، به خاطر پراكندگى، بى‏حكومتى و مورد غضب بودن شيعيان و نه هم حكومتى بود كه آن را زير چتر حمايتى خود بگيرد كه حكومتها عليه آن بودند. و ذهنها و دستهاى آلوده، همه‏گاه، در كار بودند كه آن را از شكوفايى بازدارند كه شكوفايى و شاخ و بال گسترى آن، آنان را از اريكه قدرت به زير مى‏آورد و فكرها و ذهنهاى پوسيده و پوكيده را از خرافه‏گسترى و استوارسازى پايه‏هاى حكومتهاى پوشالى و غير مردمى، باز مى‏داشت.
شيعه با اين كه در برهه‏ها و زمانهاى گوناگون، در اعماق جانها جاى داشته و جانهاى بسيارى را شيفته و حيران خود كرده بوده، اما آلودگان به چرب و شيرين دنيا و قدرتها و حكومتهاى فاسد، زمينه بروز و شكوفايى به آن نمى‏داده و با هزاران هزار ترفند و دسيسه جلوى شكوفايى و اوج‏گيرى آن را مى‏گرفته و هواداران و شيفتگان آن را سركوب مى‏كرده‏اند.
از اين روى، مردم شيعه، در پناه سپر تقيه، روزگار مى‏گذرانده و عقيده را در پناه سپر تقيه از گزندها به دور مى‏داشته‏اند.
پطروشفسكى، پس از آن كه از قول حمدالله مستوفى، شهرها و منطقه‏هايى را كه شيعيان در آنها، بيش‏تر بوده‏اند، نام مى‏برد، مى‏نويسد:
«مى‏توان حدس‏زد كه در بسيارى از جاها و بويژه مناطق روستايى‏نشين، افراد مردم، باطنا، شيعه بوده، ولى ظاهرا و رسما، تقيه كرده، خويشتن را سنى معرفى مى‏كرده‏اند.» (41)
عالمان و فقيهان شيعه در تنگناى شديد به سر مى‏برده، و كم‏زمان و برهه‏اى بوده كه از آزاديهاى سياسى و فكرى برخوردار بوده و توانسته‏اند بذر انديشه خود را بر دلها بيفشانند و انديشه سياسى اسلام را به درستى و با همه زوايا بازگويند و مردم را به سرچشمه سياست ناب نبوى علوى رهنمون شوند.
شيخ مفيد، افزون بر چيرگى بر دانشهاى روز و سرآمد بودن در فقه، كلام، تاريخ و... انديشه‏هاى زلال و بى‏آميغ درخشان سياسى داشته و براى دوران پس از غيبت، براى اداره جامعه برابر آيين‏ناب تشيع، طرح و برنامه ارائه مى‏داده و اين را در جمع شاگردان و مريدان و چه بسا در گفت‏وگو با عالمان ديگر فرقه‏ها، باز مى‏گفته و با دليل و برهان ثابت مى‏كرده؛ از اين روى، كانونهاى قدرت او را بر نمى‏تابيده‏اند و به آزار و اذيت و تبعيد او دست مى‏يازيده (42) و نمى‏گذاشته‏اند، انديشه او اوج بگيرد و عرصه‏هاى گوناگون را در نوردد.
آزار و اذيت شيخ، براى درسها و بحثها و نوشته‏هاى معمول وى نبوده، چه بسا، از انديشه‏هاى بنيادين سياسى او، كه بر محور و مدار ولايت فقيه مى‏گرديده و بر هرميت آن استوار بوده، نگران بوده و احساس خطر مى‏كرده‏اند.
يا شيخ طوسى، مرد قله‏هاى دانش، در ناامنى زندگى را سپرى مى‏كرده، به گونه‏اى كه در منزل خويش امنيت نداشته و كسانى كه انديشه‏هاى رخشان او، بويژه انديشه‏هايى كه با اريكه‏نشينى آنان ناسازگارى داشته و در برابر آن روش و آيين حكومتى الهى انسانى ولايت فقيه را ارائه مى‏داده كه هم ريشه از اسلام ناب مى‏گرفته و بر پايه آموزه‏هاى اسلامى استوار بوده و هم به مردم كرامت مى‏داده و به آنان در حكومت، نقش بنيادين مى‏بخشيده و از رعيت چشم و گوش بسته، به اوج اقتدار حاكم بر سر نوشت خويش مى‏رسانده است. اين همان چيزى بوده كه مى‏دانسته‏اند شيخ طوسى، به آن باور عميق دارد؛ از اين روى حكومت را بر نمى‏تابد و در كنار آنان قرار نمى‏گيرد كه مديحه‏گوى آنان بشود و براى استوارى پايه‏هاى حكومت حكومت‏گرانى كه به ناروا بر سرير نشسته‏اند، از مذهب، دانش و خرد خود مايه بگذارد.
اين رفتار و كنش، كه از اين عالم بزرگ و باورمند به اسلام ناب و تشيع راستين انتظارى جز اين نيست، سبب شد كه نگذارند باورها انديشه‏ها و طرح و نقشه خود را در باب سياست و حكومت، حتى در حلقه‏هاى كوچك بازگويد و شرح دهد و يا رساله‏اى در اين باب بنگارد و انديشه‏هاى سياسى خود را بر مدار و محور ولايت فقيه ترسيم كند.
عرصه را بر شيخ تنگ مى‏گيرند و او را از حركتهاى بيدارگرانه باز مى‏دارند، تا جايى كه كتابخانه‏اش را به آتش مى‏كشند. (43)
روشن است كه در چنين محيط آلوده به كژفكرى و كژآيينى و حكومت‏گرى بر شالوده‏هاى سست بنياد، نمى‏شود رساله‏اى نگاشت و در آن، طرح حكومت دلخواه خود را پى‏افكند. يا شهيد اول را كه سرش را با شمشير از تن جدا مى‏كنند و پيكرش را به دار مى‏آويزند، (44) به خاطر اين نيست كه شيعه است و فقه مى‏نگارد، بلكه بدان خاطر است كه به حكومت شيعى بر مدار ولايت‏فقيه مى‏انديشد و حكومت حكومت‏گران ناشايست و نادان را بر نمى‏تابد. و اين چنين است، سرنوشت بسيارى ديگر از عالمان شيعه، از جمله شهيد ثانى. (45)
در چنين روزگار ننگ‏آلود و نكبت‏بار، كه‏جان اهل‏انديشه به هيچ انگاشته مى‏شود و به آسانى قربانى نادانى و كورانديشى و كژآيينى نادانان كورانديش و كژآيين مى‏شود، چه جاى رساله‏نگارى در باب مهم‏ترين، حساس‏ترين و بنيادى‏ترين انديشه سياسى، يعنى ولايت فقيه است؟
عبدالكريم زنجانى، در شرح بر «عروةالوثقى» سيد محمد كاظم يزدى درباره تنگناهايى كه فقه شيعه در روزگاران پيشين در آن گرفتار بوده و عرصه‏اى براى رشد و كمال نمى‏يافته و نمى‏توانسته راه‏هاى نو را در نوردد و در سكوى بلند و والايى بايستد و فقه سياسى و حكومتى شيعه را، كه سخت عرصه نورد و راه‏گشا و سدشكن و آفريننده و توفنده است، به جهانيان و به همه تشنگان و شيفتگان حكومت عادلانه و ستم‏سوزانه بنماياند، مى‏نويسد:
«فقهاى بزرگوار ما، هر چند مباحث گسترده و دامنه‏دارى در قلمرو فقهى سامان داده و آثار ارزشمندى را پديد آورده‏اند و به مقتضاى زمان خود، در اين راه بسيار تلاش كرده‏اند، ولى، با اين همه، در اثر حاكميت جو تقيه، ناگزير شدند كه در اسلوب، تا حدودى، دنباله‏رو فقهاى اهل‏سنت باشند كه از اواخر قرن دوم هجرى، نفوذ و حاكميت يافته و روح جاودانه و اصيل فقه اسلامى را با نوعى قشرى‏گرايى، درهم آميخته و به خدمت خلفاى انتخابى درآمده بودند. به تدريج آن خلافت نيز، تبديل به پادشاهى سلاطين ستم‏گرديد و فقهاى اهل‏سنت نيز، استنباطهاى فقهى خود را منحصر به موضوعات عبادات و معاملات و برخى از مسائل عقيدتى فرقه‏اى نمودند و از بحث و دخالت در شؤون مربوط به دنيا و دولت مسلمين، از ترس حاكمان جور پرهيز كردند، آنان در پاره‏اى از مسائل خيالى به بحث پرداختند. كم‏كم، انديشه اجتهاد از ميان آنان رخ بر بست و در نهايت، به تفكيك دين از سياست انجاميد بر خلاف نظر مبارك شرع مقدس، كه دين خود را از دو بعد آخرت و دنيا تشريع فرموده است.
در نتيجه، فقهاى بزرگوار ما نيز، با توجه به حاكميت جو تقيه، تصنيف و تأليف به شيوه آنان را در پيش گرفتند و از تصريح و تعرض به مسائل مربوط به شؤون زندگى اجتماعى و دنيوى مسلمانان خوددارى كردند و در كتابهاى فقهى خود، به مطرح كردن احكام عبادات و معاملات، به معناى اخص آن، بسنده كردند و از طرح و بررسى گسترده مسائلى، چون: جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و امثال اينها پرهيز كردند؛ ولى، با اين همه، برخى از فقهاء، همچون: شهيد اول، دوم و سوم و... در راه خدا كشته شده و به شهادت رسيدند....
وضع تأليف ما، بدين‏گونه بود، تا خدا بر ما منت نهاد و اوضاع را تثبيت كرد، تأليفات فقهى نيز، به تدريج، در مسير تكامل و تطور افتاد و در برخى از سرزمينهاى اسلامى خارج از سلطه حاكمان ستم، آثار فقهى نوينى پديد آمد و هر يك از فقهاى ما، در آن زمينه‏هايى كه مورد نياز عصرشان بود و يا خودشان آن موضوعات را مهم‏تر تشخيص داده بودند، كتابهايى نوشتند. برخى از فقيهان نيز در برخى از ابواب فقهى، به تأليف و نگارش پرداختند.» (46)
با نگاهى گذرا به تاريخ فقه و فقها، به اين نتيجه دست مى‏يابيم كه تا قرن دهم هجرى، زمينه براى بيان زواياى نظريه ولايت فقيه و گستراندن اين مقوله به محفلهاى علمى و مردمى نبوده است. در عصر صفويان، با فراهم آمدن زمينه روشنگرى در اين باب، محقق كركى و بسيارى از عالمان ديگر به طرح بحث ولايت پرداختند و به گونه‏اى كه تاريخ‏نگاران در كتابهاى تاريخى خود و جهانگردان در سفرنامه‏هايى كه نگاشته‏اند، از رواج و دامن‏گسترى باور بنيادى و محورى نظريه ولايت‏فقيه در بين عالمان، فرهيختگان و مردم خبر داده‏اند. (47)
در روزگار صفويان، شايد حكومت‏گران به انگيزه‏اى و فقيهان به انگيزه‏هايى از بحث در اين باب خشنود بوده و به آن پيگيرانه دامن مى‏زده‏اند:
حكومت‏گران بر آن بوده‏اند كه حكومت خود را مشروع، وابسته به عالمان و فقيهان و زيرنظر، اشراف و رهبرى معنوى آنان جلوه دهند، تا بتوانند از پشتوانه مردمى براى ادامه حركت و استوارسازى پايه‏هاى حكومت خود بهره برند. فقيهان بر آن بوده‏اند كه به مردم بياموزانند و بفهمانند، پذيرش پست در حكومت، از باب همراهى و همكارى با دستگاه نيست، بلكه از باب ولايت‏فقيه است كه اين پست را پذيرفته‏اند و در واقع از سوى امامان (ع) به اين پست گمارده شده‏اند، نه حاكمان صفوى و اين هم، براى داورى بين مردم، نشر آموزه‏هاى دين و گشودن گره از كار مردمان و استفاده از فرصت به دست آمده براى احياى كلمه حق است.
با اين حال، زمينه‏هاى فراهم آمده، به گونه‏اى نبود كه عالمان دين بتوانند مردم را بر انگيزانند و از آنان كمك بگيرند و ولايت فقيه را در رأس هرم حكومت قرار دهند، زمينه و فضا، تا آن جا آماده بود كه فقيهانى چون، محقق كركى، خوانساريها، علامه مجلسى و.. . بتوانند به اندازه توان و اختيار، به بست و گشاد كارها درحوزه قضا و برطرف كردن گرفتاريهاى مردم، بپردازند.
آنان، هر چند حكم خود را از شاهان صفوى دريافت مى‏كردند، ولى نقش‏آفرينى خود را در امور حكومتى و قضايى، براساس اصل نيابت از امام معصوم (ع) و ولايت فقيه مى‏دانستند، نه به حكم پادشاهان، اين مطلب را خود پادشاهان صفوى نيز، يادآور شده‏اند. (48)
حامد الگار، پس از آن كه از شاردن نقل مى‏كند: تئورى ولايت‏فقيه، عقيده گروهى از عالمان دين است، مى‏نويسد:
«اين نظر، در زمان قاجار، به طور كامل، ابراز گشت؛ اما در روزگار صفويان، اعمال قدرت و مرجعيت مجتهدان، تنها به كارهاى قضايى محدود شد و گسترش يافتن آن به حوزه‏هاى كارى اجتماعى و سياسى، به عهده نسلهاى بعدى مجتهدان واگذار شد.» (49)

در دوران قاجار
 

در اين دوران، با قدرت گرفتن فقيهان در حوزه اجتماع و آگاهى نسبى سياسى مردم و آشنايى آنان با آموزه‏هاى تشيع، حال و هواى جامعه و خواست و شور مردمان در پيروى از فقيهان، زمينه را براى ارائه طرح روشن و دقيق ولايت فقيه و شرح و ابهام‏زدايى از آن، تا حدودى فراهم ساخت.
قاجاريان، براى يك پارچه‏كردن كشور، پيروزى بر رقيبان و سركشان، بسيج مردم عليه لشكركشيهاى دشمنان بيرونى، ايجاد پايگاه بين مردم، مشروعيت به حكومت خود، ناگزير بودند به فقيهان برجسته و بزرگ روى‏بياورند و خود را نماينده و مأمور از طرف آنان بدانند و در بين مردم قلمداد كنند.
در اين برهه، به خاطر پرسشهاى بسيار در اين باب و نياز روز، ملااحمد نراقى دست به كار شد و رساله‏اى را به ولايت فقيه ويژه كرد و درباره آن، به بحث پرداخت و به اين مقوله تازگى و جلوه ديگر بخشيد و به بحثى كه در سرتاسر فقه پراكنده بود، به بهترين وجه سامان داد.
بنابراين زمان و مكان، در چگونگى طرح ديدگاه ولايت فقيه و گزاره‏هاى حكومتى، اثرگذار است، بدون ترديد. در هر زمانى كه زمينه و فضاى سياسى آماده و باز بوده و براى بيان زوايا و نقش ولايت فقيه در هدايت و رهبرى جامعه، بازدارنده‏اى وجود نداشته، و عالمان و فقيهان در عرصه سياسى اجتماعى نقش مى‏آفريده‏اند، بحث از ولايت‏فقيه در محفلهاى علمى و درسى مطرح بوده و اگر فضا و زمينه سياسى، آماده نبوده و فقيهان در عرصه‏هاى سياسى حضور گسترده و نقش‏آفرين نداشته‏اند، بحث ولايت فقيه، كم‏تر مطرح مى‏شده، يا مطرح نمى‏شده است.

چرايى طرح بحث
 

علامه نراقى ، با نگاشتن رساله‏اى جداگانه و ويژه در باب ولايت فقيه ، افزون بر پاسخ به نياز زمان ، هدف هايى را پى‏گيرى مى‏كرده است:

1. تدوين انديشه سياسى :
 

محورى‏ترين انديشه سياسى، يعنى انديشه ولايت فقيه، در لابه‏لاى كتابهاى فقهى و كلامى پراكنده بود؛ از اين روى، آن جايگاه درخور را در بين بحثهاى فقهى نداشت و از جايگاه خود كه بايد در مدار قرار مى‏گرفت و محور بحثها و مقوله‏هاى فقهى مى‏شد، خارج گرديده بود؛ از اين روى، علامه نراقى كه نياز زمان و رويكرد اهل‏فكر و نظر و گره‏گشايى اين مقوله مهم را به خوبى دريافته بود، آن را از لابه‏لاى كتابها و رساله‏هاى فقهى بيرون كشيد و رساله‏اى به آن ويژه ساخت و دليلها و قلمرو آن را به روشنى بيان كرد . (50)
پس از ايشان، ميرفتاح مراغه‏اى، اين سيره نيك را پى‏گرفت و رساله‏اى در اين باب نگاشت . (51)

2. تكليف سياسى فقيهان و مردم :
 

مردم و فقيهان، همان‏گونه كه تكليف عبادى دارند و بايد بدانند و انجام‏دهند، تكليف سياسى هم دارند، بايد بدانند و انجام دهند.
علامه نراقى، با اين نوشتار، وظيفه و تكليف سياسى فقيهان و مردم را به روشنى يادآور شد و بيان كرد.
اين، از آن روى بود كه مى‏ديد فقيهانى از كنار اين مسأله مهم، مى‏گذرند و از زير بار اين وظيفه اساسى، شانه خالى مى‏كنند. و اين اهرم بسيار قوى را براى حركت‏آفرينى و رهايى مردم از ستم و بهبود زندگى مادى و معنوى آنان، به كار نمى‏بندند و احياى آن را وظيفه خود نمى‏دانند و از مسؤوليت‏پذيرى و سرپرستى مردم منطقه و سرزمينى، با شايستگى كه دارند، مى‏پرهيزند.
و مى‏ديد، مردم، به جايگاه فقيه عادل و شايسته و داراى ويژگيهاى زمامدارى و سرپرستى پى‏نبرده و وظيفه خود نمى‏دانند از فرمانهاى او پيروى كنند.
علامه نراقى، با اين پژوهش و نگاه نو و ابتكارى به مسأله، خواسته است هشدار بدهد كه اين، وظيفه‏اى است همگانى، فقيه و عامى، بايد براى احياى آن و در رأس هرم قدرت قراردادن آن، تلاش ورزند.
وى در مقدمه رساله خود مى‏نويسد:
«والمقصود لنا بيان ولاية الفقها، الذين هم الحكام فى زمان الغيبة والنواب عن الائمة .» (52)
هدف ما در اين رساله، بيان ولايت فقيهان است؛ آنان كه در روزگار غيبت، حاكمان و جانشينان و نمايندگان امام معصوم (ع) بشمارند.
در حكومتهايى كه بر شالوده رأى مردم بنا شده‏اند، مانند نظامها و حكومتهاى دموكراسى، مردم حق دارند، در عرصه‏هاى سياسى وارد شوند و نقش‏آفرينند و براى اداره هر بخش از جامعه و كل نظام، كسانى را بر گزينند و براى پذيرش مسؤوليت، اگر داراى ويژگيهاى لازم باشند، اعلام آمادگى كنند و از مردم بخواهند كه براى پستى كه خود را نامزد كرده‏اند، او را برگزينند.
ولى در نگاه عالمان شيعى، از جمله نراقى، نقش‏آفرينى و حضور در عرصه سياست، تكليف، وظيفه و واجب‏كفايى است. بر همين مبنى، وى، تشكيل حكومت را وظيفه و تكليف فقيهان شيعه دانسته و از آنان مى‏خواهد كه اگر ممكن بود، در اين راستا حركت كنند. از ديگر سوى، در اين نگاه، مردم وظيفه دارند كه خردمندترين، شايسته‏ترين، شجاع‏ترين فقيه را براى رهبرى معنوى و مديريت سياسى كشور، بيابند و برگزينند و او را مرحله به مرحله يارى رسانند، تا به هدفش برسد. اين‏مسأله عقلى است و هر خردمندى مى‏پذيرد؛ چرا كه جامعه بنا شده بر شالوده عقيده و مرام و آيين ويژه، نمى‏تواند بدون رهبرى مردمى و اساسنامه نگارش يافته براساس آموزه‏هاى آيين به پادارنده جامعه، سير كمال را بپويد.
در اين‏گونه جامعه‏ها، حكومت بايد به كارشناسان آن آيين و مرام، سپرده شود، اين كه امامان (ع) به شيعيان دستور مى‏داده‏اند كه نبايد براى داورى و پايان دادن به درگيريها و اختلافها بر سر دين، ميراث و... به نزد اميران ستم و قاضيان دستگاه آنان بروند، از همين باب است .
درباره حكومت و حكومت‏گران و اين كه چه كسانى بايد حاكم باشند و چه كسانى شايستگى حكومت ندارند و ساختار حكومت بايد چگونه باشد، امامان (ع) بسيار حساس بودند و دغدغه داشتند و آن را امرى ساده نمى‏انگاشتند كه بتوان به آسانى از كنار آن گذشت و كارى نداشت كه چه كسانى حكومت مى‏كنند و چه حكومتى، با چه ويژگى و ساختارى، چتر خود را بر سر جامعه گسترانده است.
امامان، اين دقت و دغدغه را از آنچه در پيرامونشان مى‏گذشت و از حكومتها و حكومت‏گران، به شيعيان نيز سريان مى‏دادند و به آنان مى‏آموزاندند كه تنها كسانى درخور پيرويند كه از شايستگيهاى بالايى برخوردار باشند و گردش كار حكومتى كه بر سرير آن نشسته‏اند، بر اساس آموزه‏هاى دين انجام پذيرد.

پی نوشت ها :
 

.40 مجله حوزه ، شماره 22 85 86/ 25، مجله فقه، شماره اول، مقاله: ولايت فقيه از ديدگاه شيخ انصارى.
.41 اسلام در ايران، ايلياپولويچ، پطروشفسكى، ترجمه كريم كشاورز 372/، پيام.
.42 مصنافت الشيخ المفيد، ج 4/261 260، كنگره شيخ مفيد؛ «الجمل» شيخ مفيد، مقدمه 20/، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
.43 البيان فى تفسير القرآن، شيخ طوسى ، مقدمه مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم .
.44 اللمعة الدمشقيه، با تحقيق و تعليق كلانتر، ج 1/147 73، انتشارات علميه؛ بحارالانوار، ج 107/185، مؤسسه الوفاء، بيروت.
.45 شهداء الفضيله، علامه امينى شهاب؛ اللمعة الدمشقيه 188/ .194
46.مبانى فقهى حكومت اسلام، تقرير درسهاى حسينعلى منتظرى، ج 1/15 به نقل از: الفقه الارقى فى شرح عروة الوثقى، شيخ عبدالكريم زنجانى، ج 1/20 18، مطبعة الغرى الحديثه، نجف.
.47 مجله حوزه، شماره 90 89، مقاله رويكرد محقق خوانسارى به سياست.
.48 روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج 4/363؛ رياض العلماء و حياض الفضلا، عبدالله افندى اصفهانى، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى.
.49 دين و دولت، حامد الگار 58/.
.50 عوائدالايام، 530/.
.51 العناوين، ج 2/ .562
.52 عوائدالايام، 529/.
 

منبع:www.naraqi.com